وقتی تنها می شوم، وقتی به جز نوشته هام چیزی پیش چشمم نمی بینم
اون وقته که دلم می خواد تورو با همه وجودم ببینم
ولی امکان نداره این چشم خاکی و اون عشق تو به هم نمی خورن شاید یک بار بتونم چیزی بنویسم تا بشه گفت حمد و ثنا ولی.....
حالا یکی به من بگه من کجا می تونم ببینمش؟؟
آخه اون همه جا هست و شاید گزاف نباشه که بگم در همه تارو پود منه و در تک تک سلولهای وجودمه!!!
آی آی ای بهترینم چی می شد که بتونم به این مقام برسم و برات یه دوست خوب باشم و وجود بی مقدارم رو در دستان و آغوش گرمت حس کنم؟؟
این یکی از نوشته هاش بود توی دل یک شب که خیلی تنهای تنها شده بود و خودش بود و قلمش و خاطراتش****
شما بگین، چیکار باید می کرد؟؟